جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
حکاياتي از ميرزا جواد ملکي تبريزي (ره)(2)
-(11 Body) 
حکاياتي از ميرزا جواد ملکي تبريزي (ره)(2)
Visitor 532
Category: دنياي فن آوري

سليقه معنوي ميرزا جواد آقا ملکي تبريزي

مرحوم ميرزا عبدالله شالچي تبريزي مي فرمايد:
... مرحوم استادم حاج ميرزا جواد آقاي ملکي تبريزي که هم مجتهد در فقه بود و رساله عمليه داشت و هم در معارف اسلامي صاحب نظر، دستوراتي مي دادند که انسان در خوردن، خوابيدن، نشستن، صحبت و عمل کردن چگونه رفتار کند. يکي از دستورات ايشان اين بود که :
انسان نبايد معصيت کند.
خوش سليقگي را ببينيد آقا! اين عالمي است که خوش سليقه است و پيروانش را به راه راست هدايت مي کند. اولين دستوري که مي دهد اين است که انسان نبايد معصيت کند. مي فرمود:
انسان در خوردن نبايد به قدري نخورد که ضعف پيدا کند و نه به قدري بخورد که کسل شود و از اطاعت باز بماند. ايشان به شب خيزي خيلي اهميت مي داد.

استفاده از مقبره استاد

مرحوم شالچي تبريزي مي فرمود :
ايشان اينجا در قم بودند و فوت شدند. قبرشان هم در شيخان است. من حالا هم از قبرش استفاده مي کنم. برويد سر قبرش، فاتحه بخوانيد، حوائجتان را هم بخواهيد. گمان مي کنم که نتيجه بگيريد.
من حالا هم گاهي شده است که عرضي داشته باشم مي روم سر قبر ايشان و نتيجه مي گيرم. خواب هم مي بينم و استفاده مي کنم.

انتقال معارف با نگاه عارفانه

از قول مرحوم شالچي نقل شده :
يک وقت بنده رفته بودم خدمت آقا، ايشان آمد رو به روي من نشست به طوري که زانوهاي من به زانوهاي ايشان چسبيد و نگاه هاي ممتدي به من کرد.
من فهميدم مطلب چيست، من هم شروع کردم به ايشان نگاه کردن چون بعضي از بزرگان با نگاه کردن معارفي را منتقل و القاء مي کنند؛ بعد [ ميرزا جواد آقا] فرمودند: پاشو برو!

چرا تکليف را انجام ندادي؟!

مرحوم شالچي فرمودند:
« روزي در درس حاج ميرزا جواد آقا شرکت کردم. پس از درس، آقا دستوري را به من فرمودند تا انجام دهم. من با اين که تصميم به انجام آن در نيمه هاي شب داشتم به علت کار زياد موفق به بيتوته و انجام دستور استاد در سحرگاه نشدم. فردا چون به درس استاد رفتم هنگام بازگشت چون برخاستم بيايم استاد فرمود: شما تشريف داشته باشيد!
آنگاه که شاگردان رفتند، فرمود: چرا تکاليف تعيين شده را ديشب انجام ندادي؟! من به يکباره در حيرت شدم که من با کسي اين حال نگفتم و کسي جز خدا از اين واقعه خبردار نبود.
پس، از ايشان عذر تقصير خواستم. اين بي توفيقي در شب بعد نيز رخ داد و باز استاد به من خاطر نشان کرد که دستورش را انجام نداده ام. پس از آن با تلاش و همت دو چندان موفق به انجام دستور استاد شدم و از آن بهره مند گشتم.»

ديد ملکوتي

استاد شالچي تبريزي مي فرمود :
« يکي از روزها صبح پس از نماز براي شرکت در جلسه اخلاق ميرزا جواد آقا به فيضيه رفتم.
استاد به من فرمودند: ميرزا عبدالله چه مي بيني؟!
اين صحبت استاد گويا خود تصرفي بود که آن بزرگ در جان من کرد و حجاب ملکوت از برابر چهره ام برداشته شد.
ديدم اشخاصي را که در فيضيه هستند و در ظاهر مي بينم، اما باطن آنان را نيز مشاهده مي کنم به صورت هاي گوناگون اند!
بار ديگر فرمودند: فلاني چه مي بيني؟ و من چون توجه کردم دريافتم ارواح مؤمنين روي صحن مدرسه فيضيه دور هم نشسته اند و با هم مذاکره مي کنند!
پس از آن استاد به من فرمودند: ميرزا عبدالله فکر نکني اينها مقاماتي است و به جايي رسيده اي؟! اينها در برابر آنچه در سير و سلوک و تقرب الي الله به سالک مي دهند هيچ است.»

تسليم به قضاي الهي

حاج آقا شالچي فرمودند:
« روزي همراه استادم مرحوم حاج ميرزا جواد آقا ملکي قدم مي زديم که ايشان در جايي نشستند و مشغول خواندن چيزي شدند.
ما احساس کرديم ايشان مشغول فاتحه خواني هستند و در عين حال قبري را هم آنجا نيافتيم! از ايشان سؤال کرديم: آيا قبر بزرگي در اينجاست که مشخص نيست و ما نمي دانيم؟
ايشان با لبخندي گذشتند. ما فهميديم که ايشان مايل به جواب گفتن نيستند. پس از اين ماجرا، هفته بعد فرزند ايشان فوت کرد و در همانجا دفن گرديد و معلوم شد که مرحوم ملکي خبر اين حادثه را از قبل مي دانستند!»

تشکر از واسطه فيض الهي

آيت الله سيد احمد فهري زنجاني نقل مي کنند :
دوستي داشتم به نام مرحوم سرهنگ محمود مجتهدي که درک محضر ايشان را کرده بود و نيز از انفاس او بهره اي داشت، او مي گفت:
روزي پس از پايان درس، عازم حجره يکي از طلبه ها که در مدرسه دارالشفاء بود، گرديد و من نيز در خدمتش بودم ، به حجره آن طلبه وارد شد و مراسم احترام معمول گرديد و پس از اندکي جلوس ، برخاسته و حجره را ترک گفتند و چون منظور از اين ديدار را پرسيدم ، فرمود:
شب گذشته به هنگام سحر، فيوضاتي بر من افاضه شد که فهميدم از ناحيه خودم نيست و چون توجه کردم ديدم که اين آقاي طلبه به تهجد برخاسته و در نماز شب اش به من دعا مي کند و اين فيوضات اثر دعاي اوست، اين بود که به عنوان سپاسگزاري از عنايتش، به ديدار او رفتم!

قليان را چاق کن!

از قول آيت الله ميرزا علي اکبر مرندي نقل کرده اند که :
اولين بار که ميرزا جواد اقا ملکي تبريزي خدمت ملاحسنقلي همداني مي رسد، آن مربي بزرگ عرفان نگاهي بر او مي اندازد و مي فرمايد:
برو برايم قليان را چاق کن بياور!
ميرزا جواد آقا با آن مرتبه علمي و مراتبي که براي خودش قائل بود وقتي در ميان جمع زيادي از علما و فضلاي نجف اين دستور ملاحسينقلي را دريافت مي کند مي رود و اولين قدم را در اولين ديدار بر روي نفس اماره مي گذارد و تکبر و خودخواهي را درهم مي شکند و مثل يک آبدارچي قليان را آماده مي سازد و خدمت استاد مي آورد.

درگذشت فرزند و اکرام مهمان

آيت الله فهري نقل مي کنند :
« ميرزا جواد آقا ملکي تبريزي پسري داشته که شمع فروزان شبستان خانواده بوده است .
در روز عيد غدير که ايشان در منزل جلوس کرده و قشرهاي مختلف به زيارتشان مي آمده اند، خادمه منزل به کنار حوض خانه مي آيد و ناگاه چشمش بر پيکر بي جان پسر که بر روي آب بوده مي افتد. بي اختيار فرياد مي زند، اهل خانه که از اندرون به صداي خادمه بيرون مي آيند و با منظره دلخراشي اين چنين مواجه مي شوند، بي اختيار همه فرياد مي کشند.
مرحوم ملکي متوجه مي شود که صداي شيون، خانه را پر کرد، از اطاق خود بيرون مي آيد. مي بيند که جنازه پسرش در کنار حوض گذاشته شده است. رو به زنها کرده و خطاب مي کند: ساکت!
همگي سکوت مي کنند و همين سکوت ادامه مي يابد تا آنکه مرحوم ملکي از همه ميهمانان پذيرايي مي کند و طبق معمول سنواتي ، عده اي از آنان ناهار را در منزل ايشان صرف مي کنند و پس از پايان غذا که عازم رفتن مي شوند، مرحوم ملکي به چند نفر از خواص مهمانان مي فرمايد که شما اندکي تأمل کنيد که با شما مرا کاري است و چون بقيه مهمانان بيرون مي روند، واقعه را براي آنان بازگو مي کند و از آنان براي مراسم تجهيز فرزند از دست رفته کمک مي گيرد.
اين داستان گذشته از آنکه حاکي از اعلا درجه مقام رضا و تسليم آن بزرگوار است، نشانگر قدرت روحي و نيروي تصرف در نفوس ديگران نيز هست .

ارتحال

از قول آيت الله فهري نقل شده :
همچنين شنيدم از زاهد عابد مرحوم حسين فاطمي قمي که از دوستان مرحوم ملکي بود که فرمود: از مسجد جمکران بازگشتم. در منزل به من گفتند که آقاي حاج ميرزا جواد جوياي حال تو شده است.
[ آقاي فاطمي] فرمود: من با سابقه کسالتي که از ايشان داشتم با عجله به خدمتش رفتم ( و به گمانم فرمود عصر جمعه بود) ديدم ايشان استحمام کرده خضاب بسته و پاک و پاکيزه در بستر بيماري افتاده و آماده اداي نماز ظهر و عصر است.
در ميان بستر شروع به گفتن اذان و اقامه کرد و دعاي تکبيرات افتتاحيه را خواند و همين که به تکبيرة الاحرام رسيد و گفت: الله اکبر! روح مقدسش از بدن اقدسش به عالم قدس پرواز کرد.
اين واقعه به سال 1343 هجري قمري بود. پيکر پاکش پس از تجهيز در شيخان قم به خاک سپرده شد .
والسلام عليه يوم ولد و يوم مات و يوم يبعث حياً.
منبع:طبيب دلها
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image